Imagine


ساعت از نیمه شب گذشته و جیمین همچنان با صورتی اخم‌آلود و متمرکز مشغول بررسی پرونده‌های حقوقی‌اش بود. دادگاه فردا باید بی‌نقص برگزار میشد؛ اون هرطور شده سرپرستی گوکی کوچولو رو به والد امگاش واگذار میکرد.
"سیگار برای سلـامتی مضره."
با صدای نرم و مخملی موکلش سرش رو بالـا آورد، "چرا نخوابیدین؟ برای فردا استرس داری؟"
همزمان که سیگارش رو خاموش می‌کرد، پرسید.
"به وکیلم اعتماد دارم!"
جیمین از چیزی که شنید خوشحال شد و بدون چشم برداشتن از پدر و پسر بامزه‌ای که با لب‌های آویزان مقابلش ایستاده بودن، سوال کرد: "خب پس، چرا نمیری یکم استراحت کنی؟"
امگا چند ثانیه‌ مکث کرد؛ انگار برای گفتن چیزی که در ذهن داشت مردد بود. در نهایت، با کم‌رویی زمزمه‌ی آرومش رو به گوش‌های مرد رسوند، "شما... شما هم باید استراحت کنید، آلفا." بعد، به سرعت از اتاق خارج شد.
جونگ‌کوک و پاپی دو ساله‌اش که به تازگی بخاطر خشونت خانگی از جفتش جدا شده بود، لیاقت یک زندگی آروم رو داشتن و وکیل پارک هرکاری می‌کرد تا بعد از این هردوی اون‌ها در امنیت باشن، درست در کنار خودش!


منبع:jimintopstan

  • sweetie ...
جمعه ۲۷ بهمن ۰۲ , ۲۲:۵۱ •پادری دم در خونه اعضام، منتظرم از سربازی برگردن روم پا بذارن :)•

سلام خوبی؟ :)

میگم تو چون ادمینی، لیست پستای وب قبلی برات بالا میاد؟

یا چون فیل شده واسه توعم هیچیش بالا نمیاد؟

آخه من حدود ۱۰،۱۵ تا فیک آخر رو دانلود نکرده بودم خواستم ببینم از این طریق میتونم ببینم چیا هستن یانه :)

سلام عزیزم ممنون تو خوبی؟

نه هیچی از وب قبلی نمونده:(

هیچی بالا نمیاد

دوباره همه ی فیک هایی که اونجا گزاشتم رو اینجا هم میزارم فقط یه کوچولو طول میکشه😁
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

𝒌𝒐𝒐𝒌𝒎𝒊𝒏

❤ You are me ; I am you ❤

دنبال کنندگان ۳ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
نویسندگان
Designed By Erfan Powered by Bayan